بگذار بگریم من و بگذار بگریم ... بگذار در این نیمه شب تار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من ... بگذار که بر دوری دلدار بگریم
در ماتم پژمردن گلهای امیدم ... بگذار که چون ابر به گلزار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش ... بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته بجز دیده من نیست ... بگذار به غمخواری خود زار بگریم
در ورطه ی دیوانگی ام میکشد این عشق ... بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد ... بگذار بگریم من و بگذار بگریم !!!
(مريم ملک ابراهيمی)